علائم نگارشی در ادبیات فارسی
اولین هدف استفاده از علایم نگارشی نشان دادن روابط منطقی پیوند دهندۀ اجزای جمله و همچنین درک نظم، اتصال و انفصال افکار و منظور نویسنده است. دومین هدف استفاده از علایم نگارشی به منظور رساندن منظور و انتقال معنی از زبان گفتار به نوشتاراست.
این نشانهها عبارتند از:
۱- نقطه (.):در پایان همۀ جملهها به جز جملههای پرسشی و تعجّبی می آید. نقطه علامت مکث کامل می باشد. مثال: هوا ابری است.
۲- ویرگول (،)
الف) میان جملههای مستقل که در مجموع جملۀ کامل میسازند:مثال:او با تلاش زیادی که کرد، به مقصود رسید.
ب) پس از منادا. مثال: خدایا، مرا عفو کن.
ج) هر جا واژه یا عبارتی به عنوان بدل در ضمن جمله یا عبارتی دیگر آورده شود. مثال:اخوان ثالث، شاعر معاصر، سرایندهی شعر معروف «خوان هشتم» است.
د) بین واژههای همپایه به جای «و» میآید: مثال:فردوسی، مولوی، سعدی و حافظ از بزرگان شعر فارسی هستند.
ه) بین دو واژه که ممکن است خواننده آنها را با کسرۀ اضافه بخواند. مثال:مادر، حسن را به سوی خود خواند.
و) به جای مکث کوتاه در جمله. مثال:اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بیقدر بودی.
۳- دو نقطه (:)
الف) قبل از نقل قول.مثال:صاحبنظران آموزشی میگویند:«شرط درست نوشتن، درست فهمیدن است»
ب) هنگام برشمردن اجزای یک چیز.مثال:اساس نگارش خوب، دانستن و رعایت چند نکته است: چشم باز، گوش شنوا، دقت و ...
ج) مقابل واژههایی که میخواهیم آنها را معنی کنیم.مثال:حلیت:پیرایه
۴- سؤال (؟)
الف) در پایان جملههای پرسشی. مثال:آیا تاکنون فکر کردهاید که هزاران مادّۀ نگارشی پیش روی شماست؟
ب) برای نشان دادن مفهوم تردید. مثال:وفات حافظ در سال ۷۲۱ (؟) اتَفاق افتاد.
ج) برای نشان دادن مفهوم استهزا. مثال:او نابغه (؟) است.
۵- علامت عاطفه (!)
الف) در پایان جملههای تعجّبی، تأکیدی، عاطفی. مثال:عجب روزگاری است!
ب) پس از اصوات. مثال:هان! ای دل عبرت بین.
۶- گیومه («»)
الف) سخنی که به طور مستقیم از جایی یا کسی نقل میشود. مثال:پیامبر فرمودند: «طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است».
ب) اسامی و عناوین و اصطلاحات علمی یا فنّی (فقط بار اوّل). مثال:«فضاسازی» در آغاز، میانه یا پایان نوشته نقش مهمّی ایفا میکند.
۷- نقطه ویرگول (؛)
الف) برای جدا کردن جملههایی که از جهت ساختمان و مفهوم مستقل به نظر میرسند ولی در یک عبارت طولانی، با یکدیگر بستگی معنایی دارند. مثال:برای نگارش گزارش خوب باید فکر کرد؛ منابع را جمعآوری کرد؛ فهرستها را تنظیم کرد و ...
ب) در بیان توضیح و مثال پیش از واژههای مثلاً، فرضاً، یعنی و ... مثال:صور خیال؛ یعنی کاربرد عناصر و آرایههای خیالانگیزمثل استعاره، تشبیه و ...
۸- خطّ فاصله (-)
الف) برای جدا کردن جملهی معترضه.مثال:حافظ شیرازی - که او را لسانالغیب نامیدهاند - قرآن را با چهارده روایت در حفظ داشت.
ب) هنگامی که دو واژه بر روی هم دو جنبۀ مختلف از یک منظور را نشان دهند.مثال:مباحث هنری-ادبی، نزدیکی و قرابت خاصّی دارند.
ج) به معنی «تا» و «به» برای بیان فاصلههای زمانی و مکانی:
مثال۱:قطار تهران-مشهد، وارد ایستگاه شد.
مثال۲:حتی گروههای سنی ۱۳-۷ سال هم میتوانند از گلستان به خوبی استفاده کنند.
د) در مکالمه بین اشخاص داستانها یا نمایشنامهها یا ذکر مکالمات تلفنی، در ابتدای جمله و از سر سطر به جای نام گوینده.مثال: - در قبال امیر تعظیم کن.
- ساکت شو!
ه) هرگاه کلمه ای در آخر سطر نگنجد با گذاشتن این علامت ادامه ی کلمه را در سطر بعد می نویسیم.
۹- سه نقطه (...)
الف) برای نشان دادن واژههای محذوف یا ادامهدار: مثال:گزارش انواعی دارد: ورزشی، سیاسی، خبری، هنری، فرهنگی، ...
ب) سخن ناتمام: مثال:شما... شما... زبانم لال...
ج) برای نشان دادن کشش در گفتار: مثال:سقف هر...ی ریخت. آها...ی حسین کجایی؟
د) افتادگی واژه یا واژهها از یک نسخهی خطی یا کتیبه.
۱۰- قلاب(کروشه) ([])
الف) مطالبی که جزو اصل کلام نباشند: مثال:معلّم به کلاس وارد شد [ابراز احساسات دانشآموزان] و بر جایش نشست.
ب) در تصحیح متون قدیمی واژههای الحاقی با توضیحات احتمالی در قلاب گذاشته میشوند:
مثال:گفت: من مردی طرّارم، [تو] این زر به من امانت دادی.
ج) دستورهای اجرایی در نمایشنامهها: مثال:- حسین [با قیافهی جدی]: آیا اکنون حاضری به این سفر بیایی؟
۱۱- کمانک [()]
الف) معنی و معادل یک واژه: مثال:زبان معیار (استاندارد) زبان ملّی ما است.
ب) توضیح بیشتر: مثال:آثار سعید نفیسی سه گروه است: یکی تصحیح (قابوسنامه، غزلیّات عطّار، سیرالعباد...) دوّم تحقیقات ادبی (شرح آثار رودکی، نظامی، خواجو...) سوّم ترجمهها (نمونه آثار پوشکین، ایلیاد و...)
ج) ذکر تاریخ، شهرت، تخلص، نام سابق و ... مثال:شهر همدان (هگمتانه) در طول تاریخ بارها پایتخت بودهاست.
۱۲- ممیّز( / )
الف) برای جدا کردن مصراعهای یک شعر:
مثال:خانهی دوست کجاست/ در فلق بود که پرسید سوار/ آسمان مکثی کرد
نکته: برای نوشتن تاریخ بهتر است به صورت ۱۲ تیر ۱۳۷۶ عمل کنید و نه به صورت ۱۲/۴/۱۳۷۶.
۱۳- تساوی (=)
الف) برای نشان دادن تساوی میان دو مطلب: مثال:توانا بود هر که دانا بود = هر که داناست، تواناست.
ارائه شده از سایت خانه علم....با تشکر